سلام خجملای خودم.من اسمم تاتیاناس ومتولدسال77ام توتهران"منیریه"زندگی میکنم

یه دختری ام که عاشق اینترنت ودرس ام

شایدبگیدخیلی بچه ام ومسخرم کنین امامن بازم به کارم ادامه میدم

اهنگ های شادمهرعقیلی ومجیدیحیایی رودوس دارم

وتوغذاهاهم کباب برگ وپیتزارو36_1_51.gif

ازرنگ مشکی وسفیدتولباساخوشم میادوهمینجوری ابی رودوس دارم

باکسی هم دوس نمیشم مگراون کس عضوبشه وعکسش روتووب بذاره وچه قدرم خشگل باشه که باهاش دوس بشم!

قدم156ووزنم45کیلو

بسه دیگه  ها

+ نوشته شده دربرچسب:, ساعت: ‌‌‌ توسط تاتیاناجون[سارا] ™
*یه تالارگفتگوواستون بازکردم*

سلام خمشل جیجریا

سه طورید

یه خبرخوب دارم واسه این که بهتردوس پیداکنید

جدیدایه تالارگفتگوبه این وبم پیوندخورده

میتونیدبریداونجاوباهم صحبت کنید.ولی بایدتووب منم نظربذاریدوگرنه اینوحذف میکنم همون تالارواداره میکنم

اینم ادرسشه forum-doostyaby-fw.orq.ir:روش کلیک کنیدتاصفحه بازشه.اونوقت عضوشیدوباهم به گپ وگفتگوبپردازید.من درستش کردم شماهم راش بندازید.راستی اگرم کسی خواست که اونجاپلیس بشه تااونجاجای حرفای بدبدنشه بهم بگه که سمتشوثبت کنم ولی حتمابایدعضوشیدتابتونیدتوتالارصحبت کنید

نظرشماچیه؟

+ نوشته شده دربرچسب:, ساعت: ‌‌‌ توسط تاتیاناجون[سارا] ™
☺Hi

 


 

سلاااااااام خوشجلای خودمخیلی خوشحالم که اومدی اینجا

این وبوواسه این دلس کردم که پسراودخترای مامانی وگل باهم دوس شن

چرا

معلومه دیگه چون هرکسی نیازداره باجنس مخالف خودش رابطه برقرارکنه وبه نحوی حرفاشم بهترمیتونه به اون بزنه

فهمیدی

 

خب پس برای اینکه کارتون راه بیفته وجی اف یابی اف خودتونوپیداکنین توقسمت نظرات خودتونومعرفی کنیدیانه!یه راه به به بهتر

عضوشیدتابتونیدهم عکستونوبذاریدهم مطلبای دقیق تردرباره خودتون

اقایاخانم:من بهتون التماس میکنم که عضوشید

توروخدااااااااکی میتونه برام یه قالب عین قالب مای تم"www.mytheme.ir"درست کنه؟عاشق قالبش شدم!هرروزعین دیوونه هامیرم نگاش میکنم!هرکی تونست واسم درست کنه کدشوبرام بفرسته.مسخرم نکنیدمیدونم خیلی سخته ولی خب دیگه!رایگانا!

فعلابووووووووووووس

Www.doostyaby.funnyworld.loxblog.com

+ نوشته شده دربرچسب:, ساعت: ‌‌‌ توسط تاتیاناجون[سارا] ™


 دست هایم تشنه ی دست های تو

شانه هایت تکیه گاه خستگی هایم

با تو می مانم بی آنکه دغدغه ی فردا را داشته باشم

زیرا می دانم فردا بیشتر از امروز دوستت خواهم داشت

  دوستت دارم 1عالمه

+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

این نوشته رو تقدیم میکنم به خودت

اره خودت

خودت که الان اومدی تو وبم

بچه ها من فردا راهی ام.دعا کنید بهم خوش بگذره.

دوشنبه که شب میرسم اما فرداش میخوام وقتی اومدم تو وب نظرات ناامیدکننده نباشه

!دوشت دارم یه عالمه انداژه ی یه کابلمه!

+ نوشته شده دربرچسب:, ساعت: ‌‌‌ توسط تاتیاناجون[سارا] ™

شلام نانازی های تاتیانا{سارا}شکلَــَک هآی رّمیـــ ـنآ

خوفید؟قراره ماهارو که درسمون خوبه از مناطق11  و 12 تهران ازطرف طرح سپهر،ببرن اردو.

منم تو ازمون ورودی قبول شدم وجمعه ساعت2راه میافتم برم چون ساعت3 قراره حرکت کنیم.

دوشنبه ساعت10شب میرسیم.شکلَــَک هآی رّمیـــ ـنآ

من بایکی از دوستام هستیم و 148 نفر دیگهشکلَــَک هآی رّمیـــ ـنآ

چه حااالی باید بده.فقط خواستم بگم تو این چند روز نمیتونم وبو اپ کنم

خیل خب تابعد گوگولی ها

+ نوشته شده دربرچسب:, ساعت: ‌‌‌ توسط تاتیاناجون[سارا] ™

شکلکهای جالب و متنوع آروینسلاااااام دوکسام

3طورید؟3خبر؟

کارناممو گرفتم.اصلا اونجوری که انتظار داشتم نبود.

معدلم شد19/85.

خب بچه ها شماره موبایل و ....یادتون نره

گل گلیا،منتظر کامنت هاتون هشتم

تابعد

+ نوشته شده دربرچسب:, ساعت: ‌‌‌ توسط تاتیاناجون[سارا] ™

سر کلاس درس معلم پرسید:هی بچه ها چه کسی می دونه عشق چیه؟

هیچکس جوابی نداد همه ی کلاس یکباره ساکت شد همه به هم دیگه نگاه می کردند ناگهان لنا یکی از بچه های کلاس آروم سرشو انداخت پایین در حالی که اشک تو چشاش جمع شده بود. لنا 3 روز بود با کسی حرف نزده بود بغل دستیش نیوشا موضوع رو ازش پرسید .بغض لنا ترکید و شروع کرد به گریه کردن معلم اونو دید و

گفت:لنا جان تو جواب بده دخترم عشق چیه؟

می خوای معنای واقعی عشق رو بفهمی؟ روی ادامه مطلب کلیک کن....

ادامه مطلب ...
حتما بخونید (بسیار زیبا)

دختري بود نابينا
که از خودش تنفر داشت
که از تمام دنيا تنفر داشت
و فقط يکنفر را دوست داشت
دلداده اش را
و با او چنين گفته بود
« اگر روزي قادر به ديدن باشم
حتي اگر فقط براي يک لحظه بتوانم دنيا را ببينم
عروس تو خواهم شد »

***
و چنين شد که آمد آن روزي
که يک نفر پيدا شد
که حاضر شود چشمهاي خودش را به دختر نابينا بدهد
و دختر آسمان را ديد و زمين را
رودخانه ها و درختها را
آدميان و پرنده ها را
و نفرت از روانش رخت بر بست

***
دلداده به ديدنش آمد
و ياد آورد وعده ديرينش شد :
« بيا و با من عروسي کن
ببين که سالهاي سال منتظرت مانده ام »

***
دختر برخود بلرزيد
و به زمزمه با خود گفت :
« اين چه بخت شومي است که مرا رها نمي کند ؟ »
دلداده اش هم نابينا بود
و دختر قاطعانه جواب داد:
قادر به همسري با او نيست

***
دلداده رو به ديگر سو کرد
که دختر اشکهايش را نبيند
و در حالي که از او دور مي شد گفت
«
پس به من قول بده که مواظب چشمانم باشي »


روزی مرد کوری روی پله های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود. روی تابلو نوشته بود: من کور هستم لطفا کمک کنید. روزنامه نگارخلاقی از کنار او میگذشت نگاهی به او انداخت فقط چند سکه در داخل کلاه بود. او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت آن را برگرداند و اعلان دیگری روی آن نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و آنجا را ترک کرد.
عصر آنروز روزنامه نگار به آن محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است. مرد کور از صدای قدمهای او، خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که آن تابلو را نوشته بگوید، که بر روی آن چه نوشته است؟ روزنامه نگار جواب داد: چیز خاص و مهمی نبود، من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد.
مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است، ولی روی تابلوی او نوشته شده بود: امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آنرا ببینم.


پیرمردی صبح زود از خانه اش بیرون آمد.پیاده رو در دست تعمیر بود به همین خاطر در خیابان شروع به راه رفتن کرد که ناگهان یک ماشین به او زد.مرد به زمین افتاد.مردم دورش جمع شدند واو را به بیمارستان رساندند. پس از پانسمان زخم ها، پرستاران به او گفتند که آماده عکسبرداری از استخوان بشود.پیرمرد در فکر فرو رفت.سپس بلند شد ولنگ لنگان به سمت در رفت و در همان حال گفت:"که عجله دارد ونیازی به عکسبرداری نیست" پرستاران سعی در قانع کردن او داشتند ولی موفق نشدند.برای همین از او دلیل عجله اش را پرسیدند. پیر مرد گفت:" زنم در خانه سالمندان است.من هر صبح به آنجا میروم وصبحانه را با او میخورم.نمیخواهم دیر شود!" پرستاری به او گفت:" شما نگران نباشید ما به او خبر میدهیم. که امروز دیرتر میرسید." پیرمرد جواب داد:"متاسفم.او بیماری فراموشی دارد ومتوجه چیزی نخواهد شد وحتی مرا هم نمیشناسد." پرستارها با تعجب پرسیدند: پس چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او میروید در حالی که شما را نمیشناسد؟"پیر مرد با صدای غمگین وآرام گفت:" اما من که او را مي شناسم


میخام به یکی خودش

   میدونه کیه بگم با همه

  نامهربونیهات بازم میگم

         دوست دارم

       

      از عشق:

 

یك بار دختری حین صحبت با پسری كه عاشقش بود، ازش پرسید

چرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟

دلیلشو نمیدونم ...اما واقعا"*دوست دارم

تو هیچ دلیلی رو نمی تونی عنوان كنی... پس چطور دوستم داری؟

چطور میتونی بگی عاشقمی؟


من جدا"دلیلشو نمیدونم، اما میتونم بهت ثابت كنم


ثابت كنی؟ نه! من میخوام دلیلتو بگی


باشه.. باشه!!! میگم... چون تو خوشگلی،

صدات گرم و خواستنیه،

همیشه بهم اهمیت میدی،

دوست داشتنی هستی،

با ملاحظه هستی،

بخاطر لبخندت،

دختر از جوابهای اون خیلی راضی و قانع شد

متاسفانه، چند روز بعد، اون دختر تصادف وحشتناكی كرد و به حالت كما رفت

پسر نامه ای رو كنارش گذاشت با این مضمون


عزیزم، گفتم بخاطر صدای گرمت عاشقتم اما حالا كه نمیتونی حرف بزنی، میتونی؟

نه ! پس دیگه نمیتونم عاشقت بمونم

گفتم بخاطر اهمیت دادن ها و مراقبت كردن هات دوست دارم اما حالا كه نمیتونی برام اونجوری باشی، پس منم نمیتونم دوست داشته باشم

گفتم واسه لبخندات، برای حركاتت عاشقتم
اما حالا نه میتونی بخندی نه حركت كنی پس منم نمیتونم عاشقت باشم


اگه عشق همیشه یه دلیل میخواد مثل همین الان، پس دیگه برای من دلیلی واسه عاشق تو بودن وجود نداره

عشق دلیل میخواد؟

نه!معلومه كه نه!!

پس من هنوز هم عاشقتم


زمان های قديم٬ وقتی هنوز راه بشر به زمين باز نشده بود. فضيلت ها و تباهی ها دور هم جمع شده بودند.

ذکاوت گفت بياييد بازی کنيم. مثل قايم باشک!

ديوانگی فرياد زد: آره قبوله من چشم می زارم!

چون کسی نمی خواست دنبال ديوانگی بگردد٬‌ همه قبول کردند.

ديوانگی چشم هايش را بست و شروع به شمردن کرد: يک٬ ... دو٬ ... سه٬ ... !

همه به دنبال جايی بودند که قايم بشوند.

نظافت خودش را به شاخ ماه آويزان کرد.

خيانت خودش را داخل انبوهی از زباله ها مخفی کرد.

اصالت به ميان ابر ها رفت.

هوس به مرکز زمين راه افتاد.

دروغ که می گفت به اعماق کوير خواهد رفت٬ به اعماق دريا رفت.

طعم داخل يک سيب سرخ قرار گرفت.

حسادت هم رفت داخل يک چاه عميق.

آرام آرام همه قايم شده بودند و

ديوانگی همچنان می شمرد: هفتادو سه٬ هفتادو چهار٬ ...

اما عشق هنوز معطل بود و نمی دانست به کجا برود.

تعجبی هم ندارد. قايم کردن عشق خيلی سخت است.

ديوانگی داشت به عدد ۱۰۰ نزديک می شد٬ که عشق رفت وسط يک دسته گل رز آرام نشت.

ديوانگی فرياد زد: دارم ميام. دارم ميام ...

همان اول کار تنبلی را ديد. تنبلی اصلا تلاش نکرده بود تا قايم شود.

بعد هم نظافت را يافت. خلاصه نوبت به ديگران رسيد. اما از عشق خبری نبود.

ديوانگی ديگر خسته شده بود که حسادت حسوديش گرفت و آرام در گوش او گفت: عشق در آن سوی گل رز مخفی شده است.

ديوانگی با هيجان زيادی يک شاخه گل از درخت کند و آن را با تمام قدرت داخل گل های رز فرو برد.

صدای ناله ای بلند شد.

عشق از داخل شاخه ها بيرون آمد٬ دست هايش را جلوی صورتش گرفته بود و از بين انگشتانش خون می ريخت.

شاخهء درخت٬ چشمان عشق را کور کرده بود.

ديوانگی که خيلی ترسيده بود با شرمندگی گفت

حالا من چی کار کنم؟ چگونه می توانم جبران کنم؟

عشق جواب داد: مهم نيست دوست من٬ تو ديگه نميتونی کاری بکنی٬ فقط ازت خواهش می کنم از اين به بعد يار من باش.

همه جا همراهم باش تا راه را گم نکنم.

و از همان روز تا هميشه عشق و ديوانگی همراه يکديگر به احساس تمام آدم های عاشق سرک می کشند ...


روزي مرد جواني وسط شهري ايستاده بود و ادعا مي كرد كه زيبا ترين قلب را درتمام آن منطقه دارد.

جمعيت زياد جمع شدند. قلب او كاملاً سالم بود و هيچ خدشه‌اي بر آن وارد نشده بود و همه تصديق كردند كه قلب او به راستی زيباترين قلبي است كه تاكنون ديده‌اند. مرد جوان با كمال افتخار با صدايي بلند به تعريف قلب خود پرداخت.

ناگهان پير مردي جلوي جمعيت آمد و گفت كه قلب تو به زيبايي قلب من نيست. مرد جوان و ديگران با تعجب به قلب پير مرد نگاه كردند قلب او با قدرت تمام مي‌تپيد اما پر از زخم بود. قسمت‌هايي از قلب او برداشته شده و تكه‌هايي جايگزين آن شده بود و آنها به راستی جاهاي خالي را به خوبي پر نكرده بودند براي همين  گوشه‌هايی دندانه دندانه درآن ديده مي‌شد. در بعضي نقاط شيارهاي عميقي وجود داشت كه هيچ تكه‌اي آن را پرنكرده بود، مردم كه به قلب پير مرد خيره شده بودند با خود مي‌گفتند كه چطور او ادعا مي‌كند كه زيباترين قلب را دارد؟

مرد جوان به پير مرد اشاره كرد و گفت تو حتماً شوخي مي‌كني؛ قلب خود را با قلب من مقايسه كن؛ قلب تو فقط مشتي رخم و بريدگي و خراش است .

پير مرد گفت: درست است. قلب تو سالم به نظر مي‌رسد اما من هرگز قلب خود را با قلب تو عوض نمي‌كنم. هر زخمي نشانگر انساني است كه من عشقم را به او داده‌ام،  من بخشي از قلبم را جدا كرده‌ام و به او بخشيده‌ام. گاهي او هم بخشي از قلب خود را به من داده است كه به جاي آن تكه‌ي بخشيده شده قرار داده‌ام؛ اما چون اين دو عين هم نبوده‌اند گوشه‌هايي دندانه دندانه در قلبم وجود دارد كه برايم عزيزند؛ چرا كه ياد‌آور عشق ميان دو انسان هستند. بعضي وقتها  بخشي از قلبم را به كساني بخشيده‌ام اما آنها چيزی از قلبشان را به من نداده‌اند، اينها همين شيارهاي عميق هستند. گرچه دردآور هستند اما ياد‌آور عشقي هستند كه داشته‌ام. اميدوارم كه آنها هم روزي بازگردند و اين شيارهاي عميق را با قطعه‌ای كه من در انتظارش بوده‌ام پركنند، پس حالا مي‌بيني كه زيبايي واقعي چيست؟

مرد جوان بي هيچ سخني ايستاد، در حالي كه اشك از گونه‌هايش سرازير مي‌شد به سمت پير مرد رفت از قلب جوان و سالم خود قطعه‌ای بيرون آورد و با دستهاي لرزان به پير مرد تقديم كرد پير مرد آن را گرفت و در گوشه‌اي از قلبش جاي داد و بخشي از قلب پير و زخمي خود را به جاي قلب مرد جوان گذاشت .

مرد جوان به قلبش نگاه كرد؛ ديگر سالم نبود، اما از هميشه زيباتر بود زيرا كه عشق از قلب پير مرد به قلب او نفوذ كرده بود...

عشق

سلام چند روزیه خیلی ناراحتم چون تازه معنای واقعی عشق رو فهمیدم و باور کردم که عشق یعنی نرسیدن...

من بیشتر عاشق اخلاق اون دختر شدم. شبو روزم با هم قاطی شده و احساس خیلی بدی دارم و حالم خیلی بده یعنی تا اون حد که مریض شدم. عاشق شدن احساس خیلی متفاوتی با هوس داره. الان می فهمم که قبلا نسبت به بعضی از دخترا هوس داشتم. یه داستان عاشقانه براتون میذارم:

دخترک شانزده ساله بود که برای اولین بار عاشق پسر شد.. پسر قدبلند بود، صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود. دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند، از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت و دورادور او را می دید احساس خوشبختی می کرد.
در آن روزها، حتی یک سلام به یکدیگر، دل دختر را گرم می کرد. او که ساختن ستاره های کاغذی را یاد گرفته بود هر روز روی کاغذ کوچکی یک جمله برای پسر می نوشت و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا می کرد و داخل یک بطری بزرگ می انداخت. دختر با دیدن پیکر برازنده پسر با خود می گفت پسری مثل او دختری با موهای بلند و چشمان درشت را دوست خواهد داشت.


دختر موهایی بسیار سیاه ولی کوتاه داشت و وقتی لبخند می زد، چشمانش به باریکی یک خط می شد.
در ۱۹ سالگی دختر وارد یک دانشگاه متوسط شد و پسر با نمره ممتاز به دانشگاهی بزرگ در پایتخت راه یافت. یک شب، هنگامی که همه دختران خوابگاه برای دوست پسرهای خود نامه می نوشتند یا تلفنی با آنها حرف می زدند، دختر در سکوت به شماره ای که از مدت ها پیش حفظ کرده بود نگاه می کرد. آن شب برای نخستین بار دلتنگی را به معنای واقعی حس کرد.
روزها می گذشت و او زندگی رنگارنگ دانشگاهی را بدون توجه پشت سر می گذاشت. به یاد نداشت چند بار دست های دوستی را که به سویش دراز می شد، رد کرده بود. در این چهار سال تنها در پی آن بود که برای فوق لیسانس در دانشگاهی که پسر درس می خواند، پذیرفته شود. در تمام این مدت دختر یک بار هم موهایش را کوتاه نکرد.
دختر بیست و دو ساله بود که به عنوان شاگرد اول وارد دانشگاه پسر شد. اما پسر در همان سال فارغ التحصیل شد و کاری در مدرسه دولتی پیدا کرد. زندگی دختر مثل گذشته ادامه داشت و بطری های روی قفسه اش به شش تا رسیده بود.
دختر در بیست و پنج سالگی از دانشگاه فارغ التحصیل شد و در شهر پسر کاری پیدا کرد. در تماس با دوستان دیگرش شنید که پسر شرکتی باز کرده و تجارت موفقی را آغاز کرده است. چند ماه بعد، دختر کارت دعوت مراسم ازدواج پسر را دریافت کرد. در مراسم عروسی، دختر به چهره شاد و خوشبخت عروس و داماد چشم دوخته بود و بدون آنکه شرابی بنوشد، مست شد.
زندگی ادامه داشت. دختر دیگر جوان نبود، در بیست و هفت سالگی با یکی از همکارانش ازدواج کرد. شب قبل از مراسم ازدواجش، مثل گذشته روی یک کاغذ کوچک نوشت: فردا ازدواج می کنم اما قلبم از آن توست… و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا کرد.

ده سال بعد، روزی دختر به طور اتفاقی شنید که شرکت پسر با مشکلات بزرگی مواجه شده و در حال ورشکستگی است. همسرش از او جدا شده و طلبکارانش هر روز او را آزار می دهند. دختر بسیار نگران شد و به جستجویش رفت.. شبی در باشگاهی، پسر را مست پیدا کرد. دختر حرف زیادی نزد، تنها کارت بانکی خود را که تمام پس اندازش در آن بود در دست پسر گذاشت. پسر دست دختر را محکم گرفت، اما دختر با لبخند دستش را رد کرد و گفت: مست هستید، مواظب خودتان باشید.
زن پنجاه و پنج ساله شد، از همسرش جدا شده بود و تنها زندگی می کرد. در این سالها پسر با پول های دختر تجارت خود را نجات داد. روزی دختر را پیدا کرد و خواست دو برابر آن پول و ۲۰ درصد سهام شرکت خود را به او بدهد اما دختر همه را رد کرد و پیش از آنکه پسر حرفی بزند گفت: دوست هستیم، مگر نه؟
پسر برای مدت طولانی به او نگاه کرد و در آخر لبخند زد.
چند ماه بعد، پسر دوباره ازدواج کرد، دختر نامه تبریک زیبایی برایش نوشت ولی به مراسم عروسی اش نرفت.
مدتی بعد دختر به شدت مریض شد، در آخرین روزهای زندگیش، هر روز در بیمارستان یک ستاره زیبا می ساخت. در آخرین لحظه، در میان دوستان و اعضای خانواده اش، پسر را بازشناخت و گفت: در قفسه خانه ام سی و شش بطری دارم، می توانید آن را برای من نگهدارید؟
پسر پذیرفت و دختر با لبخند آرامش جان سپرد.

مرد هفتاد و هفت ساله در حیاط خانه اش در حال استراحت بود که ناگهان نوه اش یک ستاره زیبا را در دستش گذاشت و پرسید: پدر بزرگ، نوشته های روی این ستاره چیست؟
مرد با دیدن ستاره باز شده و خواندن جمله رویش، مبهوت پرسید: این را از کجا پیدا کردی؟ کودک جواب داد: از بطری روی کتاب خانه پیدایش کردم.
پدربزرگ، رویش چه نوشته شده است؟
پدربزرگ، چرا گریه می کنید؟
کاغذ به زمین افتاد. رویش نوشته شده بود::

معنای خوشبختی این است که در دنیا کسی هست که بی اعتنا به نتیجه، دوستت دارد.

دوست مطلب ارسالی ازNima2012

سلام کسی نیست اینجا با من دوست شه؟ از وقتی شماره و ایمیلمو دادم هیچ خبری نیس!

دوباره شماره و ایملمو میذارم :

شماره ام:09380551047

ایمیلم: nimamahmoudi2012@yahoo.com

راستی هرکی خواست میتونه تو وب هام بطور خصوصی نظر بذاره و شما حتما این کلمه خصوصی رو مدنظر قرار بدید

funnyworld.loxblog.com

fundroid.rozblog.com

 

+ نوشته شده دربرچسب:, ساعت: ‌‌‌ توسط ™

 

سلام بچه ها! امروز براتون یه مطلب گذاشتم که خیلی جالب و باحاله و شما می تونین مقدار عشق خودتون و دوست دختر یا دوست پسرتون رو نسبت به خودتون بفهمین!! البته دقیق نیس و شما جدی نگیرین بالاخره یه کده دیگه!

اسم دختر اسم پسر

اسم دختر اسم پسر

فرداتعطیل میشیم

بچه ها خوبين؟

فردااخرین امتحانمونه وتعطیل میشیم.91/3/23

دلم گرفته اخه سال بعدازاین مدرسه میرم

دارم میرم سوم راهنمایی.فقط وا3معدلم دعاکنیدکه از نوزده و86پایین تر نیاد

از11عضو وبلاگم اصلااااااااا خبری نیس

کجاییییییییییید؟؟؟

 

+ نوشته شده دربرچسب:, ساعت: ‌‌‌ توسط تاتیاناجون[سارا] ™
روزت مبارک پدر

پدر، روزت مبارک باد که همه روزهای زندگی از فروغ نگاه تو روشن است.

پدر، اگرچه در تقویم روزها، روزی را به پاس احترام تو نام نهاده اند، ولی ما در تقویم عشقِ

 وجودمانْ همه روزها را به پای تو می ریزیم.

پدر، وجود پرمهرتْ گرمی بخش حیات ماست و لبخندهای صمیمی اتْ لذت بخش اوقاتمان.

پدر، اگرچه پاس داشت محبت های بی کران تو، فراتر از توان بی مقدار ماست، گرامی داشت

 یادت را کم ترین وظیفه خود می دانیم و از اعماق وجود می گوییم:

«پدر عزیز، روزت مبارک»

 babol2011.blogfa.comزیباساز وبلاگ

+ نوشته شده دربرچسب:, ساعت: ‌‌‌ توسط تاتیاناجون[سارا] ™
جملات زیبا

نمـــــــــــــــــی دانم حرفـــــــــــــــــم را بـــــــــــــــــاور می کنید یا نه.... نیمی از عمر را به تمسخر آنچه دیگران به آن 


اعتقاد دارند می گذرانیم و نیمی دیگر را در اعتقاد به آنچه دیگران به تمسخر می گیرند



بچه هاشوخی شوخی  

به گنجشکها سنگ می زنند و

گنجشکها جدی جدی میمیرند  

آدم ها

شوخی شوخی زخم می زنند.... و قلبها  

جدی جدی می شکنند....

شوخی شوخی لبخند   می زنی و من جدی جدی  

عاشق می شوم

 



دنیا را بد ساخته اند 

 کسی را که دوست داری، 

 تورادوست نمی دارد.

کسی که تورا دوست دارد ،تو دوستش نمی داری     

      اما کسی که تو

دوستش داری و او هم تو را دوست دارد  

  به رسم و آئین هرگز

به هم نمی رسند. 

و این رنج است . زندگی یعنی همین " (دکتر شریعتی )


 

خدایا: به من دلی بده که لیاقت عاشق شدن راداشته باشد

خدایا:به  من سینه ای بده که گنجایش عشق مجبوبم راداشته باشد

خدایا : به من چشمی بده که توانایی دیدن جمال یار راداشته باشد

خدایا : مراآ ن قدر زنده نگه دار که توان عاشق شدن را داشته باشم.

 



افسوس..آن زمان که باید دوست بداریم  

کوتاهی میکنیم آن زمانی که

دوستمان ندارند لجبازی

می کنیم وبعد..........برای آنچه از دست رفته..

آه می کشیم......


 

love is something silent , but it can be louder than anything when it talks

عشق ساکت است اما اگر حرف بزند از هر صدایی بلند تر خواهد بود


عترافهاي عاشقانه
دانه هاي درشت برف آرام و بي صدا روي زمين مي نشيند. صداي گهگاه برخورد قطرات ناشي از آب شدن برف با لبه بيروني قاب پنجره است كه سكوت را مي شكند و من را به خود مي آورد
هفت روز گذشت و گويي فضاي سياه حاكم بر اتاق كوچك من مقاوم تر از هجوم سپيدي بيرون است
هفت روز گذشت و نامه بدون نام و نشان روي ميز كه مي دانم متعلق به كيست، يك ماه است كه دست نخورده خاك مي خورد. . دقيقا سي و سه روز
هفت روز است كه اتاق را ترك نكرده ام. در اين روزهاي تنهايي كه مي دانم خواهند ماند و تمام جانم را خواهند گرفت، تاب سپيدي را ندارم. تاب روشنايي و نور و طلوع را ندارم
تاب ديدن شادي بچه هاي دبستاني در روزهاي تعطيلي مدارس بخاطر بارش برف را ندارم
تاب شادي فروش يك هفته اي آخرين كتابي كه يك سال تمام وقتم را گرفت تا بتوانم عقده هاي فروخورده ام را با عنوان «اعترافات عاشقانه» به نوعي خالي كنم و آنرا به او كه باورم نكرد تقديم كنم را ندارم
نامه بي نام و نشان روي ميز راحتم نمي گذارد. مي دانم كه طاقت نخواهم آورد. سي و سه روز لجبازي بس است
برف همچنان آرام و بي سر و صدا مي بارد
به سراغ نامه مي روم. مثل هميشه توي پاكت و اينبار لاي گزارش كذايي پروژه پايان ترم. اسم او در كنار اسمم روي جلد پروژه آرامم مي كند
پاكت را باز مي كنم. تر و تميز مثل هميشه روي يك طرف كاغد كلاسور خوش خط و خوانا و باز مثل هميشه بدون شماره صفحه
ده صفحه كلاسور جلوي رويم است. همه چيز عادي است اما
صفحه اي كه روي همه صفحات قرار دارد برخلاف هميشه با « به نام خالق عشق» آغاز شده است
نمي دانم ولي اولين بار است كه دوست دارم نوشته اي از او را تا انتها بخوانم. آن هم نه يكبار بلكه صدهزار بار. تا شايد بتوانم براي هميشه همه چيز و همه كس را فراموش كنم
پشت ميز كوچكم مي نشينم. روي ميز را مرتب مي كنم. همه چيز بايد آراسته باشد. براي خواندن و شنيدن آماده ام. او با آخرين نوشته اش رفت
به نام خالق عشق
سلام به شكيبايي و صبر
مي دانم كه برف عمرش كوتاه است و سپيدي اش جاودان
مي دانم كه با رفتن پاييز سپيدي مي آيد، ترنم دلپذير عشق مي آيد، قدم زدنهاي عاشقانه روي زمين برفي در تنهايي غريبانه سكون مي آيد، اما اين را هم مي دانم كه بهار نخواهد آمد. تا، روز آخر زمستان را نبينيم بهار را ايمان نخواهم آورد و مطمئن باش تا روز آخر زمستان فرسنگها فاصله است
مي خواهم اعتراف كنم. اعترافهاي عاشقانه ام را اعتراف كنم
حال كه ديگر نخواهمت ديد و چشمم به چشمهاي هميشه منتظرت نخواهد افتاد، توان نوشتن اعترافهاي فروخروده ام را مي يابم
به ترم آخر نرسيده رفتني شدم
يا دانشكده مرا تاب نياورد، يا من دنيا را، يا دنيا نوشته هايم را، يا نوشته هايم انتظار تو را، صبر و استقامت شش ساله تو را
با اينكه مي توانستي زودتر از اينها از اين خراب شده لعنتي بري و همه چيز را پشت سرت به خاك بسپاري، ماندي
شايد نذر و نيازها و دعاهاي من بود كه مستجاب شد تا تو يك ترم ديگر بماني و صد و خورده اي از پول فروش كتابت رو دو دستي تقديم مسئول ثبت نام بكني. و بگذار اعتراف كنم وقتي كارنامه ات رو ديدم و وقتي اونو جلوي روي من پاره كردي و با خشم و بدون خداحافظي رفتي، از خوشحالي رفتم يه كلاس خالي پيدا كردم و هزار بار روي تخته سياه نوشتم: خدايا دوستت دارم
سرزنشهاي من بخاطر افتادن واحدهايت همه اش به خاطر لجبازي بود
اما، تو جدي گرفتي
حتي آن يك هفته اي كه نمي خواستم چهره زيبايت را ببينم همه اش از خوشحالي بود. نمي خواستم ببينمت چون هيچ دلم نمي خواست كه مجبور بشم فيلم بازي كنم و علي رغم ميل باطني ام با تو رفتار كنم
نمي دانم چطور اين ترم هم گذشت و باز، تو6 واحد رو گذاشتي براي ترم دوازدهم و ماندي. ماندي تا اسمم در كنار نام زيبايت در پروژه پايان ترم هر دويمان حك شده و زركوب به يادگار بماند
وقتي هنگام ارائه پروژه در كمال خودخواهي هشتاد درصد پروژه را تحقيقات گسترده و وتلاش شبانه روزي خودم به تنهايي عنوان كردم مي خواستم براي بار آخر چهره عصباني ات را ببينم
مي خواستم براي بار آخر، دل سير خشم و نفرت را در چهره منحصر بفردت ببينم تا بتوانم فراموشت كنم... كه تو فراموشم كردي. و اينبار با جديت تمام رفتي كه رفتي
اگر نگاهت نمي كردم و يا خودم را مي زدم به اون راه كه انگار نديدمت منتظر بودم بيايي... بيايي تا
و تو ديگر نيامدي
روز امتحان آخر از اول صبح منتظرت بودم .... منتظر بودم سوالي را كه مدتها پيش از من پرسيدي و گفتم نمي دانم بگويم كه مي دانم و خوب هم مي دانم
و تو نيامدي و من سر جلسه امتحان نرفتم تا شايد تو بيايي و تو نيامدي و اولين صفر كارنامه چهارساله دوران دانشجويي ام بخاطر تو بود. فقط به خاطر تو.... و تنها صفري است كه عاشقانه دوستش دارم
آن صفر توي كارنامه را به خاطر تو دوست دارم
ديگر نمي توانم بنويسم
آخرين نوشته ام هم درباره تو بود. تويي كه طنين صدايت ونوازش دستهايت، سنگيني خاك را كنار خواهد زد و آرامش را برايم به ارمعان آورد
تحمل اين زندگي رو ندارم. از خودم بدم مي آد
بس است
شايد خاطرات بيادماندني گذشته آرامم كند
تنهايم نگذار

و آن آتش سوزي وحشتناك بود كه او را برد و او ناباورانه رفتنش را خود رقم زد و ناله و شيون بود كه سكوت را شكست
او ديگر نيست كه ببيند اعترافات عاشقانه ام با نام زيباي او آغاز شده است
او ديگر نيست كه بداند من هيچ گاه دانشگاه را تمام نخواهم كرد
او نيست كه وقتي مرا از دور مي بيند وانمود كند كه مرا نديده
و
او هيچگاه بهار را ايمان نياورد



جلسه محاكمه عشق بود
و قاضي عقل ،
و عشق محكوم به تبعيد به دورترين نقطه مغز شده بود
يعني فراموشي ،
قلب تقاضاي عفو عشق را داشت
ولي همه اعضا با او مخالف بودند
قلب شروع كرد به طرفداري از عشق
آهاي چشم مگر تو نبودي كه هر روز آرزوي ديدن اونو داشتي
اي گوش مگر تو نبودي كه در آرزوي شنيدن صدايش بودي
و شما پاها كه هميشه آماده رفتن به سويش بوديد
حالا چرا اينچنين با او مخالفيد؟
همه اعضا روي برگرداندند و به نشانه اعتراض جلسه را ترك كردند
تنها عقل و قلب در جلسه مادند
عقل گفت :ديدي قلب همه از عشق بيزارند !
ولي من متحيرم كه با وجودي كه عشق بيشتر از همه تو را آزرده
چرا هنوز از او حمايت ميكني !؟
قلب ناليد:كه من بدون وجود عشق ديگر نخواهم بود
و تنها تكه گوشتي هستم كه هر ثانيه كار ثانيه قبل را تكرار ميكند
و فقط با عشق ميتوانم يك قلب واقعي باشم .
پس من هميشه از او حمايت خواهم كرد حتي اگر نابود شوم...


هرگز به دنبال کسی نباش که بتونی با اون زندگی کنی ، به دنبال کسی باش که که نتونی بدون اون زندگی کنی.

smsعاشقانه91

سلام می کنم از روی مهربانی / سلام میکنم از روی شادمانی

سلام می کنم تا جان دارم / که خواننده این سلام را دوست دارم
.
.

آن حرف که از دلت غمی بگشاید / در صحبت دل شکستگان میباید

هر شیشه که بشکند ، ندارد قیمت / جز شیشه دل که قیمتش افزاید
.
.

گل نشکفته در باغ امیدم / ز باغ زندگانی قصه چیدم

ندیدم من ز دنیایم وفایی / به قلبم غصه و غم را چشیدم
.
.

همین مسیر را مستقیم بروی میرسی به دو راهی

یک راه به من ختم می شود، آن دیگری به ختم من

+ نوشته شده دربرچسب:, ساعت: ‌‌‌ توسط تاتیاناجون[سارا] ™
یه تبلیغ

سلام ملوسکا

امروز{امشب}میخوام بهتون یه وب معرفی کنم که هم بنررایگان میسازه هم سفارشی.پول زیادی هم نمیگیره

بهش سربزنیدشاید کارتون راه افتاد

راستی فکربدنکنیدماهیچ نسبتی باهم نداریم اون وبم وب دوم من نیست

چون بنر وب دوممو اون ساخته وخوبم دراومده تصمیم گرفتم بدون اینکه خبر داشته باشه وبشو تبلیغ کنم که شماهم بهره ای ببرید

اینم ادرسشه:www.banner1.lxb.ir  امیدوارم به دردتون بخوره.بهش سربزنید

اینم یه نمونه بنر رایگانشه:

+ نوشته شده دربرچسب:, ساعت: ‌‌‌ توسط تاتیاناجون[سارا] ™
خوش اومدی

به جدیدترین عضو وب خوش امد میگم

اقاعلیرضادرباره گوشی اطلاع رسانی کردن

منتظربقیه مطالبتون هستیییییییییم

+ نوشته شده دربرچسب:, ساعت: ‌‌‌ توسط تاتیاناجون[سارا] ™

سلام جوجوهای خودم

بادرساچی کارمیکنید

یه چیزی خواستم بگم.اسم واقعیه من تاتیانانیست.ساراس

دوس نداشتم اولین وبم توش دروغ باشه چون شایدتونستم دوستموازاین وب پیداکنم

راستی یه وب دیگه ساختم.خیلی باحاله

شایدبعدا آدرسشودادم

دخترخانوماهم زحمت بکشن ازاین غرورشون دس بردارن تونظرات خودشونومعرفی کنن یاتووب ویاتوانجمن وب عضوشن.

به خداگناه دارن این پسرا

تابببببببببببببعد

 

+ نوشته شده دربرچسب:, ساعت: ‌‌‌ توسط تاتیاناجون[سارا] ™
نگاهی به مهم ترین ویژگی های جدید آی پد نسل سوممطلب ارسالی ازalireza

قبلاً از خبرها و شایعات زیادی در خصوص عرضه آی پد جدید خوانده بودید. اما دیشب همانطور که احتمالاً به صورت زنده همراه ما بودید، آی پد جدید رسما معرفی شد.

به گزارش نارنجی از گیزموندو، علیرغم خبرهایی که تا چند روز پیش در خصوص این محصول در اینترنت پیدا میشد، این آیپد به جای iPad3 و یا iPad HD بدون هیچ نام خاصی عرضه شد. تنها نام اشاره شده برای آن، The New iPad بود. پس فعلاً ما هم آن را با نام آیپد جدید می شناسیم.
 

alt


در این پست اطلاعاتی کلی را در خصوص این محصول و قابلیت های کوچک و بزرگش جمع کرده ایم. پس آنها را در ادامه مطلب و به صورت یکجا بخوانید.

نمایشگر رتینا



اولین و مهمترین تغییری که در آیپد جدید نسبت به آیپد 2 هویداست، صفحه نمایش آن است. در این نمونه، از نمایشگری با رزلوشن ۱۵۳۶×۲۰۴۸ استفاده شده است. در این نمایشگر ۳٫۱ میلیون پیکسل جای داده شده. یعنی ۲۶۴ پیکسل در هر اینچ!

این اعداد، رزلوشن آیپد جدید را نسبت به نسخه قبلی تا ۴۴ درصد بزرگتر کرده است. ضمن اینکه در نمایشگر جدید از تکنولوژی IPS استفاده شده. در نمایشی که در حین کنفرانس انجام شد، در نسخه جدید تصاویری از اپلیکیشن Autodesk Sketchbook Pro -که یک نرم افزار نقاشی بُرداری است-، نشان داده شد که کیفیت تصویر آیپد به رخ کشیده شود.

پردازشگر و قدرت گرافیکی

وجود یک پردازشگر گرافیکی چهارهسته ای از نوع A5X در این آیپد، توان گرافیکی آن را نسبت به نسخه قبلی بسیار بالاتر نشان می دهد. به هر شکل باید فکری برای به کار انداختن ۳٫۱ میلیون پیکسل می شده که به نظر میرسد به خوبی به ثمر نشسته است.

به گفته اپل، این نمونه تا دو برابر سریعتر از Tegra 3 بوده و بازدهی آن چهاربرابر بیشتر است.

دوربین

اپل، آیپد جدیدش را به یک دوربین ۵ مگاپیکسلی مجهز کرده که از سنسور Backside illumination، پنج لنزداخلی و ********** اینفرارد بهره می برد. پیکربندی این دوربین بسیار شبیه دوربین آیفون 4S می باشد.

قابلیت فیلمبرداری 1080p

alt


کیفیت فیلمبرداری هم مشابه آیفون 4S است. دوربین آیپد جدید، از توانایی فیلمبرداری خوبی نیز برخوردار است. با استفاده از آیپد جدید، می توانید تصاویری با کیفیت 1080p فیلمبرداری کنید تا از مشاهده آنها در نمایشگر آیپدتان لذت کافی را هم ببرید.

دیکته صوتی

در کیبرد آیپد جدید، یک کلید میکروفن هم قرار داده اند! این کلید برای دیکته گویی به آیپد است. بله آیپدهای تولیدی اپل، از این پس قابلیت تبدیل صدا به متن را نیز دارند. این امکان از قابلیت های Siri است که حالا اپل آن را به کیبرد آیپد نیز اضافه کرده است.

سازگاری با شبکه های 4G LTE

به گفته اپل، آیپد جدید از شبکه های نسل چهارم پشتیبانی می کند و توان دریافت و ارسال اطلاعات را با سرعت ۲۱ مگابیت بر ثانیه در شبکه های HSPA+ و ۴۲ مگابیت بر ثانیه در شبکه های DC-HSDPA و ۷۳ مگابیت بر ثانیه در شبکه های LTE، داراست. البته این سرعت ها از لحاظ تئوری اندازه گیری شده اند. به گفته فیل شیلر، این آیپد بهترین وضعیت را از لحاظ ارتباطات بی‌سیم داراست.

حافظه و قدرت پردازشی

alt


اپل، مثل همیشه صحبتی از قدرت پردازشی محصولش نزده است. تنها مورد مشخص شده، افزایش میزان رم برای اجرا کردن این رزلوشن بالا در نمایش سیستم عامل و نرم افزارهای مختلف است.

همچنین گفته شد که آیپد جدید، به مراتب حافظه ای بیش از میزان حافظه XBox 360 داراست!

مقایسه آی پد ۲ و آی پد جدید

alt


در تصویر بالا می توانید در یک نگاه ببینید که آی پد جدید چه تغییراتی نسبت به آی پد ۲ داشته است. مشخصات فنی را با هم مقایسه کنید.

زمان عرضه و قیمت

آیپد جدید اپل، از ۱۶ مارس (۲۶ اسفند) در کشورهای آمریکا، انگلستان، کانادا، فرانسه، آلمان، سوئیس، ژاپن، هنگ کنگ، سنگاپور و استرالیا به صورت همزمان عرضه خواهد شد. پس از آن نیز در فاز دوم در تاریخ ۲۳ مارس، در سایر کشورها عرضه می شود.

آی پد جدید با قیمت های ۴۹۹، ۵۹۹ و ۶۹۹، به ترتیب برای مدلهای ۱۶، ۳۲ و ۶۴ گیگابایتی عرضه خواهد شد. و برای مدل های 4G LTE با قیمت های ۶۲۹، ۷۲۹ و ۸۲۹ برای حجم های مختلف، فروخته می شود.

همچنین آیپد 2 کماکان با ۱۰۰ دلار کاهش قیمت نسبت به قبل، در بازار خواهد ماند.

و اما در مورد نامگذاری: همه منتظر بودند که اپل، آی پد بعدی اش را آی پد ۳ بنامد اما این شرکت به این نتیجه رسیده که روش نامگذاری مشابه مکبوک ها را برای تبلت اش انتخاب کند. فقط آی پد. بنابراین احتمالا آیفون بعدی هم آیفون ۵ نخواهد بود و آیفون نام خواهد گرفت.

+ نوشته شده دربرچسب:ایپد, ساعت: ‌‌‌ توسط ™

سلاااااااااااااااام.دلم واستون یه ریزه شده بودشکلَــَک هآی رّمیـــ ـنآ

شماهاچراحال تاتیانارونپرسیدید؟شکلَــَک هآی رّمیـــ ـنآ

بی معرفتاشکلَــَک هآی رّمیـــ ـنآ

راستی بچه هادوروزدیگه سال جدیدشروع میشهشکلک های رمیــ ـنآ

ولی من اصلاخوشحال نیستم.نمیدونم چراشکلَــَک هآی رّمیـــ ـنآ

هی روزگار روزگارشکلَــَک هآی رّمیـــ ـنآ

راستی من دارم گوشی xperia x8 میگیرم.اگه اطلاعاتی راجبش داریدبهم بگید.یااگرگوشی بهتری سراغ داریدکه قیمتش از260 تومن بالاترنباشه بهم معرفی کنیدشکلَــَک هآی رّمیـــ ـنآ

شماهامیریدمسافرت؟من که میرم شمالشکلَــَک هآی رّمیـــ ـنآ    شکلَــَک هآی رّمیـــ ـنآ

ایشاا...هرجامیریدبهتون خوش بگذره

بوس بوسشکلَــَک هآی رّمیـــ ـنآ

بای بایشکلَــَک هآی رّمیـــ ـنآ

+ نوشته شده دربرچسب:, ساعت: ‌‌‌ توسط تاتیاناجون[سارا] ™
مطلب ارسالی ازShadow

من یک پسر عاشق درسم وزیاد تو اینترنت میرم و دوست دختر هم ندارم

+ نوشته شده دربرچسب:, ساعت: ‌‌‌ توسط ™
...مطلب ارسالی ازShadow

سلام من یک دوست دختر مب خوام که هم خوشکل باشه هم مهربون باشه وهم پسرها

را خوب بشناسه

+ نوشته شده دربرچسب:, ساعت: ‌‌‌ توسط ™

راستی دخمل خانوما:

اونورتواون وب دوستیابیم که عین همینه منتهاتورزبلاگه اقایی به نام اقاامیرعضوشده ومطلب گذاشته یعنی عکس وشماره موبایلوسنشوگذاشته

برین ببینینش شایدپسندشد

+ نوشته شده دربرچسب:, ساعت: ‌‌‌ توسط تاتیاناجون[سارا] ™

شلااااااااااااااااااااامkolobok

خیلی فخط بودندیه بودمتون شماهم که ازمن بی معرفت ترهیچ نظری نداده بودین تواین روزا

اشکال نداره

راستییی ماشنبه ماشین جدیدمون رومیارن

یه206نوک مدادی صندوق دارخریدیم اخه قبلاپرایدنقره ای داشتیم

خوشحالمkolobok

دیگه هواداره گرم میشه ودختراهم مث خودمن توفکرخریدای عیدن همینطوراقاپسرا.نه؟

من که تاحالایه شلوارلی،مانتو،پوتین وکتونی وکیف خریدم وبایدیه بولیزوشالم بخرم که تموم شه

دعاکنیدتابعدسیزده بدرگوشس پایین بیادچون میخوامw8بگیرم والان308تومنه ومن بیشتراز220تومن پول ندارم!

اهkolobok

+ نوشته شده دربرچسب:, ساعت: ‌‌‌ توسط تاتیاناجون[سارا] ™

 

*

_______★★★★★_______★★★★_____
_____★★★★★★★____★★★★★★__
___★★★★★★★★_★★★★★★★★★___
__★★★★★★★★★★★★★★★★★★★___
__★★★★★★★★★★★★★★★★★★★____
__★★★★★★★★★★★★★★★★★★★____
__★★★★★★★★ ★★★★★★★★★★__
___★★★★★★★★★★★★★★★★★★___
____★★★★★★★★★★★★★★★★___
______★★★★★★★★★★★★★★___
________★★★★★★★★★★★★___
__________★★★★★★★★★_____
___________★★★★★★★ ______
___________★★★★★★ _______
____________★★★★_______
____________★★★_______
___________★★________
__________★_________
_________★__________
________★__________
________★__________
________★_________
_________★__________
___________★__________
_____________★_________
_______________★_________
_________________★_________

ولنتاین برهمه ی دخترپسرامباررررررررررک

ִ888888888888888888
888888888888888888
______888888
______888888
______888888
______888888
______888888
______888888
888888888888888888
888888888888888888

______8888888888
____888888888888888
__888888822222228888
_88888822222222288888
888888222222222228888822228888
888882222222222222288222222222888
8888822222222222222222222222222288
_8888822222222222222222222222222_88
__88888222222222222222222222222__888
___888822222222222222222222222___888
____8888222222222222222222222____888
_____8888222222222222222222_____888
______8882222222222222222_____8888
_______888822222222222______888888
________8888882222______88888888
_________888888_____888888888
__________88888888888888
___________888888888
____________8888888
_____________88888
______________888
_______________8

888888______888888
888888______888888
888888______888888
888888______888888
888888______888888
888888______888888
_888888____888888

*

+ نوشته شده دربرچسب:, ساعت: ‌‌‌ توسط تاتیاناجون[سارا] ™
درباره ما

*خوش اومدی جیگرمممم.برای این که هرروزاین وبواپ کنم عضوشوونظربده اگرم خواستی تونظرات بگوکه باهم نویسندگی کنیم*
آرشیو ماهانه
دوستان
عکسهای خفن بازیگران زن
فروش کالاهای دیجیتال
بزرگترین سایت گرافیکی لوکس بلاگ
★☆ღدوست یابیღ☆★
ღ♥ღ2•.•ویروس عشقღ♥ღ2•.•
ღ♥ღ2•.•عاشقیღ♥ღ2•.• .
every things
روز عشق
عنوان لینک
نازنازی
هرچی که بخوای
مغازه ی دانلود
♥♥ اگه عاشقی.......♥♥
ردیاب خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ★☆ღدوست یابیღ☆★ و آدرس doostyaby.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





<
نویسندگان
پیوندهای روزانه
ساير امكانات

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 2
بازدید ماه : 299
بازدید کل : 29693
تعداد مطالب : 54
تعداد نظرات : 45
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


كد ماوس